- اوه!محبوب من!آخر تو را چ می شود؟
+گور بابای من !برو خوتو نژات بده زن!
همانقدر ناجور، ک آن پدر پیر دوست داشتنی!آرام و شمرده از یک خیابان سربالایی ، بالا می رفت!و با لهجه زیبای شمالی-ئش از من ساعت را پرسید:
- عزیــز،ساعتت چنده؟
+یک ربع به ده..
و سرعت راه رفتنش بیشتر شد!
نفس نفس نفس نفس نفس.....نفس کم نیاری پدر جان!
همانقدر ناجور ک پیر زنی با پرونده های بیمارستانش!لنگان لنگان!به سمت اتوبوس آمدو از من پرسید:
+نوبنیاده؟
-نه.اختیاره،ولی از میدون نوبنیاد رد می شه!
+کرایه ش چنده؟
-دیویست تومن
+نه،نوبنیاد صد تومنه
برچسب : در و تخته,خدا در و تخته,ضرب المثل در و تخته, نویسنده : 8www-blogfa9 بازدید : 73